: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: جستجو در وبلاگ :
بهاریه های معروف شاعران پارسی
برخیز که میرود زمستان **بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه **منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار **زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز **در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق **در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند **در زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز **و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار **بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست **آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست **بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست **سهلست جفای بوستانبان
--------------------------------------
شور گل
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را **از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را
زبان سوسن از ساقى کرامت هاى مستان گفت **شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را
ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل **چو دید از لاله کوهى که جام آورد مستان را
ز گریه ابر نیسانى (1) دم سرد زمستانى **چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را
"سقاهم ربهم"(2) خوردند و نام و ننگ گم کردند **چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را
درون مجمر دل ها سپند و عود می سوزد **که سرماى فراق او زکام آورد مستان را
درآ در گلشن باقى برآ بر بام کان ساقى **ز پنهان خانه غیبى پیام آورد مستان را
چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر **که ساقى هر چه درباید تمام آورد مستان را
که جان ها را بهار آورد و ما را روى یار آورد **ببین کز جمله دولت ها کدام آورد مستان را
ز شمس الدین تبریزى به ناگه ساقى دولت **به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را
1- ابرنیسانی : ابر ماه نیسان ( ماه هفتم از تقویم سریانی مطابق با فروردین واردیبهشت )
2- اشاره به آیه "سقهم ربهم شراباً طهورا" (آیه 21 سوره انسان )
**
عید بر عاشقان مبارک باد
عید بر عاشقان مبارک باد **عاشقان عیدتان مبارک باد
عید ار بوی جان ما دارد **در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین **تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال **عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش **قند او در دهان مبارک باد
عید بنوشت بر کنار لبش **کاین می بیکران مبارک باد
عید آمد که ای سبک روحان **رطلهای گران مبارک باد
چند پنهان خوری صلاح الدین **بوسههای نهان مبارک باد
گر نصیبی به من دهی گویم **بر من و بر فلان مبارک باد
------------------------------------------
ز کوى یار مى آید نسیم باد نوروزى
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی **از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن **که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است **که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی **به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست **مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن **کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی **که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست **مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
میای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش **خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع **که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم **بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش **که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه **ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده **جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
**
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت **وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق **برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی **که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست **جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت **بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد **طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح **ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
**
---------------------------------
ای بلبل خوشنوا فغان کن **عید است نوای عاشقان کن
چون سبزه ز خاک سر برآورد **ترک دل و برگ بوستان کن
بالشت ز سنبل و سمن ساز **وز برگ بنفشه سایبان کن
چون لاله ز سر کله بینداز **سرخوش شو و دست در میان کن
بردار سفینهی غزل را **وز هر ورقی گلی نشان کن
صد گوهر معنی ار توانی **در گوش حریف نکتهدان کن
وان دم که رسی به شعر عطار **در مجلس عاشقان روان کن
ما صوفی صفهی صفاییم **بی خود ز خودیم و از خداییم
**
---------------------------------------
عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد
عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد **دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد
نوروز من ار عید برون آمدى از شهر **چونست که عید آمد و نوروز نیامد
مه مى طلبیدند و من دلشده را دوش **در دیده جز آن ماه دلافروز نیامد
آن ترک ختائی بچه آیا چه خطا دید **کامروز علی رغم بدآموز نیامد
خورشید چو رسمست که هر روز برآید **جانش هدف ناوک دلدوز نیامد
تا کشته نشد در غم سوداى تو خواجو **در معرکهى عشق تو پیروز نیامد
**
------------------------------
باد نوروز وزیـــده است به کوه و صحرا ** جامه عیـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گد
بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست ** نازم آن مطـــرب مجلـــس کـــه بود قبله نم
صوفى و عارف ازین بادیه دور افتـادند ** جــام مى گیر ز مطــرب، که رَوى سوى صف
همه در عید به صحرا و گلستان بروند ** من ســرمست، ز میخـــانه کنـــم رو به خد
عید نوروز مبارک به غنــــى و درویش ** یــــــار دلـــــدار، ز بتخـــانــــه درى را بـــگش
گر مرا ره به در پیر خــــــرابات دهى ** بــه سر و جان به سویش راه نوردم نه به پ
سالها در صف اربــــــاب عمائم بودم ** تـــا بـــه دلـــدار رسیدم نـــکنم بـــــاز خــط
نوشته شده توسط : اسماعیل کاظمی
"تقویم هجری شمسی: اوج درایت فرهنگی ما"
شاید بتوان گفت آنچه که ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یکی از زیباترین و شایسته ترین کارهایی است که می شود با یک مراسم تاریخی و سنّتی انجام داد. ابتدای سال شمسی ما ایرانیها، - یعنی اوّل بهار - عید نوروز است، و مبدأ آن هجرت پیامبر.
یعنی هم سال شمسی را حفظ کرده ایم و هم مبدأ آن را هجرت پیامبر قرار داده ایم! و این ترکیبی بسیار زیبا و حیرت انگیز از فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی است! بسیاری از کشورها بعد از مسلمان شدن، فرهنگ بومی خود را کاملا از دست دادند، ولی ما با هوشمندی تمام نه تنها زبان خود را حفظ کردیم بلکه بهترین کتابها در زمنیه ی قواعد صرف و نحو عربی را نوشتیم. بزرگترین نحویون زبان عربی ایرانی بوده اند!
درباره ی دیگر عناصر فرهنگی مان هم با هوش و درایت، ترکیبی زیبا و هوشمندانه از دو فرهنگ تولید کرده ایم.
اوّلاً ملت ایران افتخار دارد که سال شمسی او سال هجری است؛ یعنی همچنان که سال قمری ما از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و علی آله الصّلاه والسّلام است، سال شمسی ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه ملتهای مسلمان برای سال شمسی خود، از سال میلادی استفاده می کنند؛ ولی ما ایرانی ها، هجرت نبیّ اکرم را، هم مبدأ سال قمری قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسی.
در ضمن، ابتدای سال را اوّل فصل بهار انتخاب کرده ایم، در حالی که مسیحیان، اوایل زمستان را اوّل سال قرار می دهند! البته فرق آنها با ما این است که ولادت حضرت مسیح، تاریخ مشخّصی ندارد و یک مطلب حدسی است؛ در حالی که هجرت نبیّ مکرّم اسلام، از نظر تاریخی کاملاً دقیق و مشخّص است. به هر حال ما اوّل بهار را ابتدای سال خودمان قرار داده ایم که این هم یک ذوق و سلیقه ایرانی است.
اوّل بهار، اوّل رویش طبیعت، اوّل بیداری باغ و راغ و بوستان و اوّل بالندگی همه موجودات زنده است. این بهتر از زمستان است که وقت مردن و انجماد طبیعت و گیاه و نباتات است.
نوروز، یعنی روز نو. در روایات ما - بخصوص همان روایت معروف »معلّی بن خنیس(1)» - به این نکته توجّه شده است. معلّی بن خنیس در کنار امام صادق علیه الصّلاه والسّلام زندگی خود را گذرانده و بعد هم به شهادت رسیده است. معلّی بن خنیس - با این خصوصیات - خدمت حضرت می رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است - در تعبیرات عربی، «نوروز» را تعریب می کنند و «نیروز» می گویند. حضرت به او می فرمایند : «أتدری ماالنیروز؟» آیا می دانی نوروز چیست؟
خود حضرت مثال می زنند و می فرمایند: آن روزی که جناب آدم و حوّا، پا بر روی زمین گذاشتند، نوروز بود؛ روزی که حضرت نوح - بعد از توفان عالمگیر - کشتی خود را به ساحل نجات رساند، «نوروز» بوده است؛ روزی که قرآن بر پیغمبر نازل شد، و روزی هم که امیرالمؤمنین علیه السّلام به ولایت انتخاب شد، نوروز بوده است.
«یا مقلّب القلوب والابصار. یا مدبّراللیل والنّهار. یا محوّل الحول والاحوال. حوّل حالنا الی احسن الحال»
"روز نو از نگاه رهبر"
نوروز، یعنى روز نو! در روایات ما - به خصوص همان روایت معروف معلّىبنخنیس - به این نکته توجه شده است. معلّىبنخنیس که یکى از رُوات برجستهى اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصیت هاى برجسته و صاحب راز خاندان پیغمبر است. در کنار امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) زندگى خود را گذرانده؛ بعد هم به شهادت رسیده است. این معلّىبنخنیس با این خصوصیات، خدمت حضرت مىرود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است، حضرت به او مىفرمایند: آیا مىدانى نوروز چیست؟
بعضى خیال مىکنند که حضرت در این روایت، تاریخ بیان کرده است - که در این روز، هبوط آدم اتفاق افتاد، قضیهى نوح اتفاق افتاد، ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) اتفاق افتاد و چه و چه - برداشت من از این روایت، این نیست. من اینطور مىفهمم که حضرت، دارد «روز نو» را معنا مىکند؛ منظور این است: امروز را که مردم، «نوروز» نام گذاشتهاند، یعنى روزِ نو، روز نو یعنى چه؟ همهى روزهاى خدا مثل هم است؛ کدام روز مىتواند «نو» باشد؟ شرط دارد؛ آن روزى که در آن، اتفاق بزرگى افتاده باشد، نوروز است. آن روزى که شما در آن بتوانید اتفاق بزرگى را محقَق کنید، نوروز است.
بعد خود حضرت مثال مىزنند؛ مىفرمایند: آن روزى که جناب آدم و حوا، پا بر روى زمین گذاشتند، نوروز بود؛ براى بنىآدم و نوع بشر، روز نویى بود. آن روزى که حضرت نوح - بعد از توفان عالمگیر - کشتى خود را به ساحل نجات رساند، نوروز است؛ روز نویى است و داستان تازهیى در زندگى بشر آغاز شده است. آن روزى که قرآن بر پیغمبر نازل شد، روز نویى براى بشریت است - حقیقت قضیه همین است؛ روزى که قرآن براى بشر نازل مىشود، مقطعى در تاریخ است که براى انسان ها روز نو است - آن روزى هم که امیرالمؤمنین به ولایت انتخاب شد، روز نو است.
اینها همه، نوروز است؛ چه از لحاظ تاریخ شمسى، با اول ماه «حَمَل» مطابق باشد، یا نباشد. این نیست که حضرت بخواهند بفرمایند که این قضایا، روز اول «حَمَل» - روز اول فروردین - اتفاق افتاده است؛ نخیر، بحث این است که هر روزى که اینطور خصوصیاتى در آن اتفاق بیفتد، روز نو و نوروز است؛ چه اول فروردین، چه هر روز دیگرى از اوقات سال باشد.
خوب، من حالا به شما عرض مىکنم، روزى که انقلاب پیروز شد، نوروز است؛ روز نویى بود. روزى که امام وارد این کشور شد، براى ما نوروز بود. روز فتوحات عظیم و پیروزى جوانان مؤمن و ایثارگران ما در جبهههاى نبرد - علیه نظامیانى که از «ناتو» و «ورشو» و امریکا و شوروى و خیلى از مراکز دیگر قدرت تغذیه مىشدند - نوروز و روز نو است.
"عظمت نوروز از زبان امام صادق علیه السلام"
امام صادق علیه السلام میفرماید: نوروز روزیست که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله برای حضرت علی علیه السلام در غدیر خم پیمان گرفت و آنانکه آنجا بودند به ولایت آن حضرت اقرار کردند و خوشا به حال کسی که آن را نگهداشت و بدا به حال کسی که آن را زیر پا نهاد.
نوروز روزیست که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را با وادی جنیان مواجه کرد و از آنان میثاق گرفت.
نوروز روزیست که در آن علی علیه السلام در جنگ نهروان پیروز گشت
نوروز روزیست که در آن قائم ما اهل بیت ظاهر میشود و خداوند او را بر دجال پیروز میسازد
و نوروزی نیست که ما در آن منظر فرج نباشیم چرا که آن روز از برای ماست.
ایرانیان آن را نگاه داشتند اما شما آن را از بین بردید.
و این [نوروز] اولین روز سال [برای] ایرانیان است.
معلی میگوید: حضرت [این مطالب را بر من] املاء کردند و من نوشتم.
و نیز معلَّی میگوید:
در صبحگاه نوروز خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم
امام برمن فرمودند: معلی! آیا میدانی امروز چه روزیست؟!
عرض کردم: نخیر، ولی [همینقدر میدانم] روزیست که ایرانیان آن را روز بزرگی میدانند و گرامیاش داشته و در آن روز بر هم تبریک میگویند.
امام فرمودند: قسم به خانه خدا که این روز برای امر بزرگی است که آن را برایت شرح میدهم تا بدانی.
عرض کردم: یادگیری این مطب برایم دوستداشتنیتر از این است که عمری جاودان یابم؛ خداوند دشمنان شما را نابود سازد.
امام فرمودند: معلی! نوروز روزیست که خداوند در آن از انسان پیمان گرفت که او را بپرستند و برایش شریک قائل نشوند و به دین فرستادگانش گروند.
نوروز روزیست که خورشید برای اولین بار طلوع کرد و بادهای بارور ساز وزید و گلهای زمین آفریده شد.
نوروز روزیست که کشتی حضرت نوح [که سلام خدا بر پیامبر ما و خاندانش و بر او باد] [بعد از طوفان ] بر فراز کوه جودی ساحل گرفت.
نوروز روزیست که فرشته وحی، جبرائیل علیه السلام بر پیامبر اسلام نازل شد
نوروز روزیست که حضرت ابراهیم بتهای قوم خود را شکست
و نوروز روزیست که پیامبر اکرم حضرت علی علیه السلام را بر دوش خود بلند کرد تا بتهای قریش را درانداخته و درهم شکند.
"مهفوم عید در فرهنگ اسلامی"
واژه عید در اصل از فعل عاد (عود) یعود اشتقاق یافته است. معانى مختلفى براى آن ذکر کردهاند، از جمله: «خوى گرفته»، «هر چه باز آید ،از اندوه و بیمارى و غم و اندیشه و مانند آن » ، « روز فراهم آمدن قوم» ، «هر روز که در آن ، انجمن یا تذکار فضیلت مند یا حادثه بزرگى باشد»، گویند از آن رو به این نام خوانده شده است که هر سال شادى نوینى باز آرد. (1)
ابن منظورچنین می گوید که برخىمعتقدند ، اصل واژه عید از «عادة» است، زیرا آنان (قوم)، بر جمع آمدن در آن روز، عادت کردهاند. (2)
به گفته ازهرى: عید در نزد عرب، زمانى است که در آن شادى ها یا اندوهها، باز مىگردد و تکرار مىشود. ابن اعرابى آن را منحصر به شادىها دانسته است. (4)
واژه عید تنها یک بار در قرآن به کار رفته است :
اللّهُمَّ رَبَّنا اَنزِل عَلَینا مائِدَةَ منَ السَّماء تَکون لنا عیداً لاوَّلنا وآخرنا و آیة ً منک...(سورة مائده / آیه 114) در تفسیر نمونه ذیل این آیه گفته شده است: «عید در لغت،از ماده عود به معنى بازگشت است ، و لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف مىشود و بازگشت به پیروزیها و راحتىهاى نخستین مىکند عید گفته مىشود، و دراعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مىگردد و آلودگىهای خلاف فطرت از میان مىرود، عید گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح (ع) آن را عید نامیده و همانطور که در روایات وارد شده ، نزول مائده در روز یکشنبه بود و شاید یکى از علل احترام روز یکشنبه در نظر مسیحیان نیز همین بوده است. اگرچه در روایتى که از على(ع) نقل شده مىخوانیم «و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید» . هر روز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است» نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه، روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است.»(3)
در روایات معصومین(ع) نیز بارها به این موضوع اشاره شده است، چنان که گذشت ، امیر المومنین على (ع) فرموده اند هر روزى که در آن معصیت و گناه نشود، روز عید است.
از سوید بن غفله نقل شده است که گفت: در روز عید بر امیر المؤمنین على(ع) وارد شدم و دیدم که نزد او نان گندم و خطیفه (خوراکی ازآرد وشیر)و ملبنة( غذا یا حلوایی که با شیر تهیه می شود )است. پس به آن حضرت عرض کردم روز عید و خطیفه ؟!.
پس از آن حضرت فرمود:"انما هذا عید من غفرله "، این عید کسى است که آمرزیده شده است.(4)
و نیز در یکى از اعیاد، آن حضرت فرمود: «انما هو عید لمن قبل الله صیامه، و شکر قیامه، و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید»، «امروز تنها عید کسى است که خداوند روزهاش را پذیرفته و عبادتش را سپاس گزارده است ، هر روز که خداوند مورد نافرمانى قرار نگیرد، عید راستین است.»
در روایات اسلامى براى اعیاد، به ویژه اعیاد مذهبى از جمله عید فطر، آداب و رسوم خاصىاز جانب معصومین توصیه شده است.
«زینوا اعیادکم بالتکبیر» عیدهاى خودتان را با تکبیر زینت بخشید.
«زینوا العیدین بالتهلیل و التکبیر و التحمید و التقدیس» عید فطر و قربان را با گفتن ذکر لا اله الا الله، الله اکبر، الحمد لله و سبحان الله، زینت بخشید.
عید ، زمان نو شدن و پاک شدن از گناهان است و نوروز زنده شدن و برپاشدن دوباره هستی ...
نوروزتان سرشاراز طراوت وشادکامی
"نوروز در اسلام"
همزمان با ظهور اسلام، بسیاری از سنن غلط همانند آتش پرستی و منع دفن مردگان از بین رفت ولی نوروز به عنوان یک جشن ملی باقی ماند. حتی پیشوایان دینی آن را حیاتی دوباره بخشیدند و آن را به دعا و نیایش آراستند. دکتر شریعتی در این باره میگوید: اسلام، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان مصون داشت... نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت..
چون نوروز شد، غسل کن و پاکیزه ترین جامههای خود را خوشبو گردان و در آن روز ، روزه بدار و چون از نماز پیشین فارغ شدی، چهار رکعت نماز بگزار و بعد از نماز، سجده شکر به جای آور.
معلی بن خنیس میگوید: در نوروز بر امام صادق(ع) وارد شدم، فرمود: این روز را می شناسی؟ عرض کردم قربانت گردم این روزی است که عجم آن را بزرگ می شمرند و به یکدیگر هدیه می دهند.. حضرت فرمودند: قسم به بیت عقیق که در مکه است، این نیست مگر به جهت امری قدیم که برای تو تفسیر می کنم... نوروز روزی است که خداوند از انسان ها پیمان گرفت که بندگی او را گردن گذارند و به پیامبرانش ایمان آورند و دستورهای آنان را بپذیرند. آن نخستین روزی است که خورشید بتابید و بادهای باردهنده وزیدن گرفت و گیاهان روییدن گرفتند. آن روزی است که فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل گردید و ابراهیم خلیل(ع) بتها را درهم شکست. روزی است که امام علی(ع) بت های روی خانه کعبه را به زیر افکند و همچنین کشتی نوح پس از طوفان بر کوه جودی قرار گرفت و آن روزی است که قائم ما در آن روز ظهور خواهد کرد.
و باز معلی بن خنیس از قول امام صادق (ع) نقل می کند که همانا نوروز روزی است که پیامبر(ص) عهد و پیمان ها را برای امیرالمومنین(ع) گرفت و آن روزی است که حضرت بر اهل نهروان پیروز شد.
در مفاتیح الجنان از قول امام صادق (ع) آمده است: چون نوروز شد، غسل کن و پاکیزه ترین جامههای خود را خوشبو گردان و در آن روز، روزه بدار و چون از نماز پیشین فارغ شدی، چهار رکعت نماز بگزار و بعد از نماز، سجده شکر به جای آور....آمده است که در هنگام تحویل سال این دعا را بسیار بخوانند: یا مقلبالقلوب و الابصار یا مدبراللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال.ما این دعا را با کلامی نغز از زبان مولای متقیان امام علی (ع) می آراییم، آنجا که می فرمایند: .[خدایا] با بهاری پر ابر و ابری پر باران، آب رحمت خویش را بر خاک خشک ما و بر گیاهان پر برکتت فرو ریز، تا به باران درشت و بسیار آن، ابر مرده، زنده و خاک خشک، خرم و سبز گردد.آمین
نوشته شده توسط : اسماعیل کاظمی
"آداب سفر"
مسافرت، وسیله نجات شخص از چیزى است که از آن فرارى است و یا موجب رسیدن او به چیزى است که بدان علاقهمند است. سفر دو نوع است: یکى سفر ظاهرى و جسمانى است از محل زندگى و وطن به بیابانها و دشتها و دیگرى سفر به وسیله حرکت درونى است از پایینترین مراتب تا ملکوت آسمانها و برترین سفرها سفر باطن است، زیرا کسى که بر حال جمود و به همان صورتى که پس از تولد و بر اساس تقلید از پدران و نیاکان شکل گرفته است، باقى بماند، همواره در مرتبه پایین مانده و به درجه نازلى تن داده است و به جاى فضاى گسترده "بهشتى که به بهاى آسمانها و زمین است" تاریکى زندان و تنگناى محبس را برگزیده است.
در آداب مسافر از آغاز تا بازگشت ده مورد ذکر شده است که به شرح آن میپردازیم:
1- مسافر پیش از هر چیز رد مظالم بدهد و قرضهایى را که دارد ادا کند و هزینه کسانى را که واجب النفقه او هستند فراهم کند و اگر اماناتى در دست او هست به صاحبانش بازگرداند و جز مال حلال براى خرج سفر برندارد و آن قدر خرج سفر بردارد که به همراهانش نیز کمک کند. باید در مسافرت خوش سخن باشد و دیگران را اطعام کند و با آنان با اخلاق نیکو برخورد کند، زیرا مسافرت رازهاى درونى را ظاهر مىسازد.هر کس براى رفاقت در سفر شایسته باشد براى معاشرت در غیر سفر نیز شایسته است.
2- برای خود همراهى انتخاب کند و به تنهایى سفر نرود.
باید همراهش از کسانى باشد که بر امور دینى، او را یارى کند و هرگاه چیزى از این امور را فراموش کرد به خاطر او آورد و کمک و یارىاش کند و چون یادآورى کرد بازوى او باشد.
از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که فرمود: "با کسى که در تو فضیلتى نسبت به خود نمىبیند و همچنین تو نیز در او فضیلتى نسبت به خود نمىبینى، هرگز در سفر همراهى نکن."(?)
از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: "هرگاه معاشرت مىکنى با مثل خودت معاشرت کن و مبادا با کسى معاشرت کنى که عهدهدار مخارج تو باشد، زیرا این کار باعث ذلت مؤمنان است."(2)
از آن حضرت است که فرمود: "حق مسافر، آن است که اگر مریض شد برادران همسفرش تا سه روز برایش توقف کنند."(3)
3- مسافر از همراهان در وطن و فامیل و دوستان خود خداحافظى کند و در وقت خداحافظى دعاى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را بخواند.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چنان بود که: "هر گاه از مؤمنان خداحافظى مىکرد، مىفرمود: خداوند بر تقواى شما بیفزاید و شما را متوجه کارهاى خیر کند و تمام حاجتهاى شما را برآورد و دین و دنیاى شما را سالم بدارد و شما را به سلامت باز گرداند."(4)
در خبر دیگرى از امام باقر علیه السلام است که فرمود: "رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هرگاه با مسافرى خداحافظى مىکرد، دست او را مىگرفت، سپس مىفرمود: خداوند همسفران خوبى نصیبت کند و یارى خود را کامل و مشکل سفر را آسان و دور را نزدیک و گرفتارى تو را برطرف سازد و دین و امانت و سرانجام کار تو را به سامان برساند و راه هر خیرى را به روى تو بگشاید. تقواى الهى را رعایت کن و خودت را به خدا بسپار و به برکت خداى عزوجل حرکت کن."(5)
4- پیش از مسافرت، هنگام بیرون رفتن نماز بگزارد.
در من لا یحضره الفقیه از قول پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است که فرمود: "شخص مسافر براى خانوادهاش از دو رکعت نمازى که وقت رفتن به سفر به جا آورد و بگوید: خداوندا خود و خانواده و مال و اولاد و دنیا و آخرت و امانت و پایان کارم را در نزد تو به ودیعت مىگذارم، چیز بهترى به جا نمىگذارد، و این سخن را کسى نمىگوید مگر آن که خداوند آنچه را که خواسته است به او مرحمت مىکند." (6)
5- مسافر وقتى از منزل بیرون آمد، دعا را بخواند.
"از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که مىفرمود: اگر مردى از شما قصد سفر کرد، بر در منزلش ، رو به سمتى که مىخواهد سفر کند، بایستد و سوره حمد را رو به جلو و به طرف راست و چپ و نیز آیة الکرسى را به سمت جلو و راست و چپش بخواند، سپس بگوید: خدایا! مرا و هر چه همراه من است نگهدار و مرا با آنچه همراهم نیست سالم بدار و مرا با آنچه همراه دارم به لطف خود، به خوشى به مقصدم برسان. خداوند، او را با آنچه همراه دارد، نگهدارى مىکند و به سلامت به مقصد مىرساند."(7)
امام صادق علیه السلام وقتى که آهنگ سفر داشت، مىگفت: "خداوندا راه ما را باز کن و مسیر سفر ما را نیکو گردان و سلامتى ما را تامین کن."(8)
على بن اسباط از ابوالحسن الرضا علیه السلام نقل کرده، مىگوید: امام رضا علیه السلام به من مىفرمود: هرگاه از خانهات به قصد سفر یا در غیر سفر بیرون شدى، بگو: به نام خدا، به خدا ایمان دارم و بر خدا توکل مىکنم، هر چه خدا بخواهد، هیچ نیرو و توانى جز به خدا نیست. پس شیاطین که با او رو به رو مىشوند، فرشتگان به صورت آنها مىزنند و مىگویند: شما را بر او تسلطى نیست، زیرا او نام خدا را برده و ایمان و توکل به او دارد و "ما شاء الله، لاحول ولا قوة الا باللّه" گفته است.(9)
ابوبصیر از ابوجعفر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: "هر کس در وقت بیرون رفتن از در خانهاش بگوید: به خدا پناه مىبرم از آنچه فرشتگان الهى از او پناه جستهاند، از شر امروز و از شر شیطان و از شر هر کسى که براى اولیاى خدا دام گسترده است و از شر جن و انس و از شر درندگان و حشرات (سمى) و از شر ارتکاب هر نوع حرامى، خودم را به خدا وامىگذارم خداوند او را بیامرزد و توبه او را بپذیرد و مشکل او را کفایت کند و از بدى او را باز دارد و از هر شرى نگهدارى کند."(10)
امام صادق علیه السلام هرگاه پا در رکاب مىنهاد، مىگفت: "سبحان الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین" و هفت مرتبه "سبحان الله" و هفت مرتبه "الحمدلله" و هفت مرتبه "لا اله الا اللّه" مىگفت."(11)
امام رضا علیه السلام فرمود: "هر کس وقتى که سوار مرکب شد بگوید: "بسم الله ولا قوة الا بالله والحمدلله الذى سخرلنا هذا و کما له مقرنین" خود و مرکبش را تا وقتى که پیاده میشود، حفظ کرده است."(12)
6- مسافر از هر منزلى صبح زود حرکت کند.
جابر نقل کرده است: پیامبر صلى اللّه علیه و آله روز پنجشنبه وقتى که عازم تبوک بود، صبح زود به راه افتاد و فرمود: "اللهم بارک لامتى فى بکورها." (13)
مستحب است که آغاز رفتن به مسافرت روز پنجشنبه باشد. نقل شده است که "رسول خدا صلى الله علیه و آله براى سفر بیرون نمىشد، مگر روز پنجشنبه."(14)
در کتاب من لا یحضره الفقیه از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:
"رسول خدا صلى اللّه علیه و آله همیشه روز پنجشنبه مسافرت مىکرد و مىفرمود: خدا و پیامبر و فرشتگان الهى روز پنجشنبه را دوست مىدارند."(15)
از حماد بن عثمان نقل شده است که: "به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا مسافرت در یکى از روزهاى مکروه مانند روز چهارشنبه و روزهاى دیگر کراهت دارد؟ فرمود: سفرت را با صدقه شروع کن و هر وقت خواستى سفر کن و آیة الکرسى را بخوان." (16)
و از آن حضرت است که فرمود: "صدقه بده و هر روزى خواستى به مسافرت برو."(17)
7- بدرقه کردن در وقت خداحافظى مسافر مستحب و سنت است .
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "هرگاه مجاهد در راه خدا را بدرقه کنم و در حمل بارش در وقت صبح یا شامگاه کمک کنم، این کار نزد من، از دنیا و آنچه در آن است محبوبتر است."(18)
8- از روى احتیاط، روز حرکت کند و جداى از کاروان، تنها راه نیفتد.
دو برادر نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و عرض کردند: ما قصد داریم براى تجارت به شام برویم، به ما بیاموزید چه بگوییم؟ فرمود: پس از آن که به منزلى وارد شدید نماز عشاء را بخوانید و چون هر یک از شما بعد از نماز به بستر خواب رفت اگر تسبیح فاطمه علیهاالسلام را بگوید و سپس آیة الکرسى را بخواند، از هر چیزى محفوظ خواهد بود. دو برادر دستور پیامبر صلى الله علیه و آله را به کار بستند، چند دزد که آنها را تعقیب مىکردند همین که آن دو برادر در منزلى فرود آمدند غلامى را فرستادند تا ببیند آنها خوابند یا بیدار، غلام هنگامى به نزد آنها رسید که یکى از آنها داخل بستر بود و آیة الکرسى مىخواند و تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام را مىگفت؛ به نظر غلام آمد که دو دیوار جلو آنها ساخته شده است، دور آنها را گشت و هر چه دور زد جز دو دیوار هیچ چیز ندید. نزد دزدان برگشت و گفت: به خدا سوگند جز دو دیوار استوار هیچ چیز ندیدم گفتند: خدا تو را ذلیل کند، دروغ مىگویى، ناتوان بودهاى و ترسیدهاى!
همگى از جا برخاستند و رفتند تا خود ببینند و چون رسیدند جز دو دیوار استوار چیزى ندیدند، اطراف دیوارها را گشتند و کسى را ندیدند و به جاى خود برگشتند. فرداى آن روز نزد ایشان رفتند و گفتند: شما کجا بودید؟ گفتند: جز این جا جایى نرفتهایم. دزدان گفتند: اما ما آمدیم و جز دو دیوار استوار چیزى ندیدیم، براى ما بگویید داستان شما چیست؟ گفتند: ما خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسیدیم و آن حضرت آیةالکرسى و تسبیح فاطمه علیهاالسلام را به ما تعلیم داد و ما انجام دادیم. دزدان گفتند: بروید به خدا سوگند هرگز دنبال شما نمىآییم و دست هیچ دزدى بعد از این سخن پیامبر به شما نمىرسد."(19)
در کتاب من لا یحضره الفقیه، از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: "هرگاه راه را گم کردى فریاد بزن: یا صالح! یا صدا بزن: یا ابا صالح! لطف خدا بر تو باد! مرا راهنمایى کن."(20)
از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است: "مبادا در وسط راه و میان دشت استراحت کنید زیرا آن جاها محل آمد و رفت درندگان و لانه مارهاست."(21)
9- مسافر شش چیز همراه داشته باشد.
عایشه مىگوید: رسول خدا وقتى که مسافرت مىکرد، پنج چیز به همراه خود مىبرد: آیینه، سرمهدان، شانه کوچک (براى محاسن)، مسواک و شانه سر.(22)
امّ سعد انصارى مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله در مسافرت، آیینه و سرمهدان را از خود دور نمىکرد.(23)
یکى از اهل توکل، چهار چیز را در سفر و حضر از خود جدا نمىکرد: قمقمه، ریسمان، سوزن با نخ و قیچى. مىگفت: اینها مربوط به دنیا نیست .
در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است که سلیمان بن داوود منقرى از حماد بن عیسى از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: "در وصیت لقمان به پسرش آمده است: پسرم! شمشیر و کفش و عمامه و ریسمان و مشک آب و نخ خیاطى و درفش، در سفر همراه داشته باش و داروى بیشترى همراه ببر که هم خودت از آن استفاده کنى هم همراهانت. و در هر کارى که معصیت خدا در آن نباشد، با همسفران موافق باش." (24)
در کتاب من لا یحضره الفقیه از سلیمان بن داوود منقرى به نقل از حماد بن عیسى از امام صادق علیهالسلام که فرمود: "لقمان به پسرش گفت: هرگاه با گروهى مسافرت کردى با آنها در کار خودت و کارهاى جمعى، مشورت کن و با لبخند با آنها برخورد کن و از توشهاى که دارى سخاوتمندانه به ایشان ببخش، هرگاه تو را خواستند پاسخ بده و اگر از تو یارى طلبیدند، یارى کن. زیاد خاموش باش و نماز بخوان و درباره مرکب سوارى و آب و توشهاى که دارى دست و دلباز باش و هرگاه از تو شهادت بر حق خواستند، شهادت بده و هرگاه مشورت خواهى کردند؛ با دقت نظر جواب بده وانگهى پیش از این که درباره امرى بیندیشى و چگونگى آن بر تو مسلم شود، تصمیم نگیر و قبل از آن که برخیزى و بنشینى، بخوابى و بخورى و نماز بخوانى و نیز قبل از آن که فکر و حکمت خود را در مشورت به کار اندازى، پاسخ مشورتى را بازگو نکن، زیرا هر که خالصانه براى طرف مشورت خیرخواهى نکند، خداوند اندیشهاش را مىگیرد و امانتدارى را از او دور مىسازد.
و هرگاه دیدى همراهانت راه مىروند تو هم راه برو و اگر دیدى کار مىکنند تو هم با ایشان کار کن و هرگاه تصدق کردند یا وامى به کسى دادند تو نیز با ایشان عطا کن و از کسى که بزرگسالتر از تو است، حرف شنوایى داشته باش و هرگاه همراهانت به تو دستورى دادند و یا چیزى پرسیدند، بگو: آرى و نگو: خیر، زیرا گفتن خیر، نقص و عیب است و هرگاه در راه سرگردان ماندید، فرود آیید و هرگاه تردید داشتید بایستید و مشورت کنید و هرگاه یک نفر را تنها دیدید از او راه را نپرسید و راهنمایى نطلبید، زیرا وجود فردى تنها در میان بیابان مشکوک است، شاید جاسوس دزدان باشد و یا شیطانى باشد که مىخواهد شما را سرگردان کند و از دو نفر نیز بترسید مگر این که شما چیزى را ببینید که من نمىبینم، زیرا که عاقل هرگاه به چشم خود چیزى را ببیند، حق را باز شناسد و شاهد چیزى را مىبیند که غایب نمىبیند. پسرم ! هرگاه وقت نماز فرا رسید براى هیچ کارى آن را به تاخیر نینداز، نماز را بخوان و از آن راحت شو که آن دینى است به گردن تو، و نماز را با جماعت بخوان هر چند بر سر نیزه باشد و روى مرکبت نخواب، زیرا که خواب باعث مىشود که زودتر پشت حیوان زخم شود و این کار حکیمانه نیست، مگر آن که در کجاوه اى باشى که امکان رفع خستگى و انبساط عضلات و مفاصل فراهم گردد، و چون نزدیک منزلت رسیدى از مرکبت فرود آى و پیش از آن که به خودت برسى به علف او برس زیرا وجود تو به او بستگى دارد و هرگاه خواستید جایى منزل کنید در جایى از زمین فرود آیید که خوش منظرتر و خاکش نرمتر و پر علفتر باشد و چون فرود آمدى پیش از آن که بنشینى دو رکعت نماز بخوان و هرگاه قصد رفع حاجت کردى، از آن جا دور شو، و چون خواستى کوچ کنى دو رکعت نماز بخوان، سپس آن زمینى را که فرود آمده بودى وداع کن و بر آن زمین و اهل آن جا درود فرست، زیرا هر سرزمینى ساکنانى از فرشتگان دارد و اگر توانستى غذایى نخور مگر آن که نخست قدرى از آن را انفاق کرده باشى و تا مىتوانى در مدتى که سوارهاى از قرآن تلاوت کن و تا وقتى که مشغول کارى هستى، تسبیح بگو و تا فراغت دارى دعا کن. "(25)
10- تکبیر گفتن.
پیامبر صلى الله علیه و آله به جاى مىآورد. آن حضرت هرگاه از حج یا جبهه جنگ و یا سفر دیگرى برمىگشت، به هر جاى بلند زمین که مىرسید سه تکبیر مىگفت و این دعا را مىخواند: "لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیى و یمیت، و هو على کل شىء
قدیر. آئبون تائبون عابدون ساجدون لربنا حامدون، صدق الله وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده."(26)
پیامبر صلى الله علیه و آله هرگاه وارد مىشد، نخست به مسجد مىرفت و دو رکعت نماز مىخواند سپس وارد خانه مىشد. (27)
شایسته است که براى خانواده و بستگانش ارمغانى از خوردنیها یا چیز دیگرى به قدر امکانش بیاورد، زیرا این سنت است و روایت شده است که "اگر مسافر چیزى نیافت، باید سنگى را در خرجینش بگذارد."(28)
نوشته شده توسط : اسماعیل کاظمی